پایان نامه ارشد روانشناسی:بررسی مقایسه ای هوش هیجان كودكان عادی |
هوش هیجانی كودكان كار و خیابان تفاوت معناداری با هوش هیجانی كودكان عادی دارد.
اهداف پژوهش:
1-توصیف هوش هیجانی (EQ) كودكان كار و خیابان و عادی.
2-مقایسه تفاوت وش هیجانی (EQ) كودكان كار و خیابان بر اساس میزان معناداری
3-تعیین بالاترین و پایین ترین میزان EQ در این گروه
متغیر پژوهش
متغیر وابسته هوش هیجانی
متغیر مستقل: وضعیت كودك اعم از عادی یا كودك كار و خیابان بودن
تعریف نظری متغیرهای پژوهشی:
هوش هیجانی: هوش هیجانی متشكل از مؤلفه های درون فردی است كه دارای پنج حیطه باشد خودآگاهی ادارة هیجانها خودانگیزی هم حسی و تنظیم روابط (مایر و سالووی 1996)
كودك خیابانی
كودكانی كه عمده وقت خود را بدون مدیریت بزرگسالان در خیابان ها می گذرانند (یونیسف)
كودك عادی:
كودكانی كه از محبت پدر و مادر برخوردارند و تحت سرپرستی آنها در خانه و خانواده زندگی می كنند و می توانند از بیشتر امكانات رفاهی اجتماعی فرهنگی برخوردارند.
هوش هیجانی
نمره ای كه كودك در پاسخ به پنج سؤال باز پاسخ در رابطه با پنج محور خودآگاهی ادارة هیجانها خودانگیزی هم حسی و تنظیم روابط كسب می كند.
كودك خیابانی
در پژوهش حاضر كودكان كار به كودكانی اطلاق می شود كه سطح سنی آنها بین 10 تا 15 سال بوده و برای افراد معاش به شغل هایی نظیر دست فروشی، گل فروشی، فال فروشی، واكس زدن و اشتغال دارند و اغلب به سرپرست یا بی سرپرست هستند و به طور در دسترس در شهر تهران مورد انتخاب و آزمون قرار گرفت اند.
كودك عادی:
كودكی كه از خانواده و محبت آنها برخوردار است و تحت سرپرستی آنها زندگی میكند و به طور در دسترس در شهر تهران مورد انتخاب و آزمون قرار گرفته اند.
هدف پژوهش:
یكی از بزرگ ترین چالشهای بشری توسعه روابط معنی دار و رضایت در زندگی است. مادامی كه فرد به نیازهای هیجانی خود و دیگران توجهی نكند. ارتباط موثری با افراد نخواهد داشت. اگر فردی درك هیجانی خوبی داشته باشد. می تواند از تغییرات روحیه و درك احساسها بهره میبرد و از چنین دركی برای اداره كردن و كنار آمدن با هیجانها استفاده كند. (پتن به نقل از اعتصامی 82)
با توجه به اهمیت و تأثر وش هیجانی در زندگی و پیشرفت افراد. در این تحقیق بر آن شدیم تا هوش هیجانی را در كودكان كار و خیابان و كودكان عادی مورد بررسی و مقایسه قرار دهیم.
اهمیت موضوع پژوهش
بحث بر سر اهمیت هوش هیجانی پیوند میان عاطف، شخصیت را شامل می شود از دیدگاه ارسطو مشكل انسان در این نیست كه از هیجان برخوردار است، بلكه آنچه اهمیت دارد مناسب بودن هیجان و نحوه ابراز آن است (كلمن 1998)
با توجه به مقوله هوش هیجانی در زندگی روزمره روابط میان فردی و اجتماعی و نقش آن در پیشرفت موفقیت آمیز انسانها و جدید بودن این مقوله و از طرفی تأثیر وضعیت زندگی كودكان در روابط اجتماعی آنها پژوهش حاضر در پی رسیدن به این هدف است كه آیا بین هوش عاطفی كودكان عادی و كودكان كار تفاوت معنی داری وجود دارد یا خیز. زیرا كودكان كار و خیابان به دلیل وضعیت خاص زندگی و شرایطی كه در آن به سر می برند در معرض هیجانهای متفاوتی قرار می گیرند كه گاه ممكن است ویژگیهای درون فردی (خودآگاهی، ادارة هیجانها خود انگیزی هم حسی و تنظیم روابط) را پرورش دهد و گاه باعث سركوب آنها گردد.
فـصل دوم
پیشـینه
پیشینة هوش هیجانی را می توان در ایده و كسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود دربارة هوش می نویسد كوشیده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوش عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارند كه می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمیتوانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم. مگر اینكه آزمونها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در بر داشته باشند. وكسلر در كارهای خود به تلاشهای دال حسی به سنجش حیات غیر شناختی هوش نیز اشاره كرده است. نتیجه كوشش های دال در مقیاس رشد اجتماعی وایلند منعكس است.
پیر (1984) نیز بر این باور بود كه تفكر هیجانی بخشی از تفكر منطقی است و به این نوع تفكر یا به معنای كلی تر هوش، كمك می كند. روان شناس دیگری نظیر مایر (1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنیه های هوشی هیجانی متمركز كردهاند (جلالی 1381) پیش از 1990 پاین (1968) برای نخستین بار واژه هوش هیجانی را به كار برد و چنین نوشت:
یكی از دلایلی كه بسیاری از پژوهشگران در حال حاضر هوش هیجانی را مورد مطالعه قرار می دهد. این است كه افرادی هوش هیجانی بالایی دارند در برخی جنبه های از دیگر افراد جامعه مؤثرترند.
هوش هیجانی، احساس و تفكر را به كار می گیرد و موفقیت افراد را به زندگی بهترین نحو پیش بینی می كند (بس 1996 و هنگ 1996 به نقل از مایر سالوی و كارسو 2000)
شایان ذكر است كه ایده هوش هیجانی پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983) استاد روان شناس دانشگاه هاروارد دنبال شد. وی هوش را
مشتمل بر ابعاد گوناگونی چون زبانی، موسیقیایی، منطقی ریاضی جسمی میان فردی و درون فردی می داند. گاردنر وجوه شناختی مختلفی را با عناصر از هوش شناختی یا به گفته خودش شخصیتی تركیب كرده است. بعد غیر شناختی مورد نظر او مشتمل بر دو مؤلفه كلی است كه وی آنها را با عناوین استعدادهای درونی و مهارت های میان فردی معرفی میكند. به نظر گاردنر هوش هیجانی متشكل از دو مولفه هوش درون فردی و هوش میان فردی است.
طی یافته های كلمن (1998) سالووی و مایر (1990) اولین تعریف رسمی از هوش هیجانی مطرح می شود. در همان سال نیز مایر و سالوی همراه با دی پائولو اولین آزمون توانایی های هوش و هیجانی را به ثبت رساندند یک آزمون توانایی به جای اتكا به گردش دادن شخصی توانایی ها. توانایی های واقعی را می سنجد از آن پس از هر كسی در زمینه تحول مفهوم هیجانی به عنوان هوش حقیقی شناخته شده اند.
بار آن هوش غیر شناختی را عامل مهمی در تعیین توانمندی افراد برای كسب موفقیت در زندگی تلقی می كند و آن را با سلامت عاطفه- یعنی وضعیت روانی یعنی و در مجموع سلامت هیجانی- در ارتباط مستقیم می بیند. بار آن برای اولین بار بهره هیجانی (EQ) را در برابر IQ كه اصطلاح شناخته شده و مقیاسی برای سنجش هوش شناختی است مطرح كرد و از سال 19810 به تدوین پرسشنامه بهره هوش هیجانی EQ و توصیف كمی هوش شناختی تنها شاخص عمده برای پیش بینی موفقیت فرد نیست.
هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی دست كه نشان می دهد دقت گزارش های هیجانی افراد چقدر متفاوت است و درك دقیق تر هیجان چگونه منجر به حل بهتر مسئله هیجانی در زندگی فرد می شود در واقع هوش هیجانی توانایی درك و ابراز هیجان ذهن و فهم و استدلال هیجان و نظم دادن به هیجان خود و دیگران است (مایر و سالووی 1997)
هوش هیجانی آگاهی از احساس ها و استفاده از آن برای تماسی تصمیم های مناسب به زندگی و همچنین توانایی تحمل كردن ضربه های روحی و مهار آشفتگی های روحی است و به عبارت دیگر هوش هیجانی نوعی مهارت اجتماعی است یعنی با مردم كنار آمدن مهار احساس ها و رابطه با انسان ها و توانایی ترغیب یا راهنمایی دیگران (به نقل از علی حسین وفایی صفتی 1381-1380) هوشیاری هیجانی غیر مهارت در كنترل هیجانها به طوری كه تعادل بین هیجانها و منطق را به نحوی افزایش دهد كه فرد به شادكامی دراز مدت دست یابد (همین 1996)
عامل هوش عاطفی نوعی از با هوش بودن است. از دیدگاه روزبرگ (1992) هوش عاطفی از دو مؤلفه بینش فرد و استعداد فطری همدلی تشكیل شده است.
مؤلفه اول: بینش فردی در همة موقعیت ها و به طور حتم در تمام مراحل حل مسئله، تصمیم گیری و یا انجام تكلیف یادگیری شایان اهمیت است.
مؤلفه دوم: به هنگام انجام وظیفه و یا موقعیتی خاص در رابطه با دیگران ضرورتی یا به شكلی است كه در چنین موقعیتی رابطه ای متقابل میان ما و دیگران وجود دارد. با وجود این احساس همدلی حتی در صورت عدم حضور فیزیكی دیگران می تواند مؤلفهای ضروری و حساس باشد.
مثلاً: وقتی برای كسی یا از جانب كسی مطلبی می نویسیم شناخت مخاطب یقیناً بر اساس احساس همدلی نسبی در برقراری ارتباط اثر بخشی عاملی ضروری است. (حسین ئفایی صنعتی 81)
مایر و سالووی هوش هیجانی را متشكل از مؤلفه ای درون فردی می دانند كه در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه می شود.
1-خودآگاهی[1] : به معنای آگاهی از خویشتن خویش، توان خودنگری و تشخیص دادن احساسات خود به همان گونه ای است كه وجود دارد.
2-اداره هیجانها:[2] به معنای اداره و كنترل هیجانها، كنترل احساسات به روش مطلوب و تشخیص منشأ این احساسات و یافتن راه های اداره و كنترل ترس ها و هیجانها و عصبانیت و است
3-خودانگیزی:[3] به معنای جهت دادن عواطف و هیجانها به سمت و سوی هدف، هویشتن دار هیجانی و به تأخیر انداختن خواسته ها و بازداری و تلاش هاست.
4-هم حسی[4]: به معنای جسمانیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاه های آنان و بها دادن به تفاوت های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیا و امورات .
5-تنظیم روابط:[5] به معنای ادارة هیجان های دیگران و برخورداری از كفایت های اجتماعی و مهارت های اجتماعی است به نظر گاردنر، هوش هیجانی از دو مؤلفه تشكیل شده است. هوش درون فردی و هوش میان فردی هوش درون فردی، مبین آگاهی فرد از احساسات و هیجانات خویش افكار باورها. احساسات شخصی و احترام به خویشتن و تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام كارهای مورد نظر و در مجموع میزان كنترل شخصی بر هیجانها و احساس ها و خود رهبری است.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-10-04] [ 06:45:00 ب.ظ ]
|