مدیریت دانش در صنایع تولیدی از سوی کیوارک و همکاران (۲۰۰۹) به عنوان یک عامل ضروری در بهبود عملکرد کسب و کار مطرح شده است. آن‌ ها مدیریت دانش اثربخش را عاملی در کاهش هزینه و زمان پروژه ها، بهبود کیفیت و یک منبع اصلی مزیت رقابتی سازمان‌های تولیدی دانسته‌اند. از طرف دیگر، از آنجایی که فرهنگ پتانسیلی برای اثرگذاری بر فعالیت‌های کسب و کار دارد، آن‌ ها شیوه های مدیریت دانش را متأثر از فرهنگ‌های متفاوت می‌دانند. این تفاوت‌های فرهنگی از حیث مدیریت دانش در حوزه های: انتقال و تسهیم دانش (نوآوری، اعتماد و زبان)، کسب و ضبط دانش، یادگیری، ضایعات دانش، روش‌های کسب و کار جدید، تیم مدیریت دانش، کارکنان باتجربه و ورزیده، آموزش، بانک اطلاعاتی پروژه (تجربیات و زبان) بیان شده است. دستاوردهای کیوارک و همکاران (۲۰۰۹) حاکی از تأثیر تفاوت‌های فرهنگی بر تمامی‌شیوه های مدیریتی بود (Kivrak et al, 2009).

 

نظر به اهمیت دانش محوری در قرن بیست و یکم، فرایند ایجاد دانش جدید، تسهیم و نگهداری چنین دانش‌هایی برای دستیابی به مزیت رقابتی تعیین کننده است. البته به منظور دستیابی به سقف مزایا از طریق مدیریت دانش، بایستی آن را در یک چرخه عمر مستمر دانش، به شکل کارآمد یکپارچه نمود.

 

در پژوهشی دیگر، پژوهشگر ارتباط شیوه های مدیریت دانش را با سبک رهبری بررسی نمود که ابعاد مدیریت دانش را شامل: شناسایی و ایجاد دانش، گردآوری و کسب دانش، ذخیره و سازماندهی دانش، تسهیم و توزیع دانش، و درخواست و استفاده از دانش بیان نمود. لازم به ذکر است که در بسیاری از پژوهشات رهبری دانش و رهبران دانش، به عنوان ابزارها و مؤلفه‌های مدیریت دانش موفق مطرح ‌شده‌اند (Debowski, 2006).

 

بر اساس آنچه از مطالعه ادبیات پژوهش و مصاحبه با صاحب نظران بر آمد، شاخص‌های حوزه مدیریت دانش را می‌توانیم در دو بعد ساختاری و فرایندی تقسیم‌بندی کنیم. دلیل این امر این است که، چون هدف پژوهش بررسی

 

ارتباط بین ابعاد مدیریت دانش و چابکی سازمانی است، لذا اگر از تقسیم‌بندی عمومی‌مدیریت دانش (مدل فرایندی) استفاده کنیم، ابعاد مدیریت دانش خواه یا ناخواه با یکدیگر ارتباط خواهند داشت و نمی‌توان نتایج درستی از بررسی ابعاد مدیریت دانش و چابکی داشت. چراکه به عنوان مثال اگر کسب دانش صورت نگیرد، دانشی برای تسهیم وجود نخواهد داشت و لذا می­بایست زیرساخت‌های اساسی و فرایندی مدیریت دانش به صورت جداگانه بررسی شود.

 

۲-۶- مبانی تئوریک مدیریت دانش

 

دانش چیست؟

 

صاحبنظرانی مثل داونپورت و پروساک (Davenport & Prusak, 1996:1-14), نوناکا و تویاما (Nonaka, 1990)، استیوهالس (Gold et al, 2001:12) و کارل ویگ (Wiig, 2002:6) متفق‌القول هستند که سطح تکامل دانش از اطلاعات و داده ­ها بیشتر بوده و دربرگیرنده­ هردوی آن ها‌ است و همچنین سطح تکامل اطلاعات از داده بیشتر بوده و در برگیرنده­ آن نیز ‌می‌باشد. وجود داده برای شکل‌گیری اطلاعات و وجود اطلاعات برای ایجاد دانش ضروری است.

 

 

 

شکل۲- ۲ سلسله مراتب دانش

 

داده

 

داده ­ها اولین سطح دانش را تشکیل می­ دهند و عبارتند از ارقام، اعداد، نمودارها و نظایر این ها که به خودی­خود تولید معنی نمی­کنند (Massa & Testa, 2009).

 

سازمان­ های نوین، معمولاً داده ­ها را در یک سیستم اطلاعاتی ذخیره ‌می‌کنند. این داده ­ها توسط واحدهایی نظیر واحد مالی، حسابداری و بازاریابی به سیستم تزریق می­شوند. ‌پاسخ‌گویی‌ به نیاز مدیران و دیگر بخش­های سازمان، تاکنون بر

 

عهده واحدهای مرکزی اطلاعات سازمان بوده ­است، سازمان‌ها و شرکت­های مختلف، مدیریت داده ­ها را از نظر کمی بر حسب ظرفیت، سرعت و هزینه ارزیابی ‌می‌کنند، چه هزینه ­هایی برای بازخوانی یک واحد داده به مصرف می­رسد؟ با چه

 

سرعتی ‌می‌توان داده را به سیستم منتقل کرد؟ ظرفیت سیستم چقدر است؟ وقتی به داده ­ها نیاز است آیا به موقع در اختیارمان قرار ‌می‌گیرد؟ آیا نیازهای ما را تامین می­ کند؟

 

همه سازما‌‌ن‌ها به انواع داده ­ها احتیاج دارند. نگهداری سوابق و بایگانی، نقطه کانونی فرهنگ داده به شمار می رود و مدیریت مؤثر داده ­ها در موفقیت آن ها نقش بسزایی دارد.

 

بعضی از سازمان­ها به اشتباه فکر ‌می‌کنند، داده ­های بیشتر نسبت به داده ­های کمتر از حالت مطلوبتری برخوردارند و با بهره گرفتن از آن ها می ­توانند تصمیمات بهتری را اتخاذ کنند. این وضعیت به دو دلیل نادرست است: اول اینکه داده ­های زیاد، کار تشخیص داده ­های مربوط و درک آن ها را دشوار می­ کند. دلیل اساسی‌تر اینکه داده ­ها فاقد معنی قابل استفاده­اند، یعنی تنها بخشی از واقعیت را نشان داده و از هر نوع قضاوت، تفسیر و مبنای قابل اتکا برای اقدام مناسب، تهی هستند. داده ­ها را ‌می‌توان مواد خام عناصر مورد نیاز برای تصمیم ­گیری به شمار آورد، چرا که نمی ­توانند عمل لازم را تجویز کنند. داده ­ها نشانگر ربط، بی‌ربطی و اهمیت خود نیستند، اما به هر حال برای سازمان‌ها و مخصوصاً سازمان­ های بزرگ اهمّیت زیادی دارند (Kianto, 2011).

 

اطلاعات

 

دومین سطح دانش را اطلاعات تشکیل می­دهد. این سطح، داده ­های کمی خلاصه­شده را در بر ‌می‌گیرد که گروه بندی، ذخیره، پالایش و سازماندهی ‌شده‌اند تا بتوانند معنی­دار شوند. این داده ­ها هم دانش را نشان نمی­دهند. آن ها نشانگر آغاز مدیریت اطلاعات هستند، اطلاعاتی که مدیر می ­تواند به کار گیرد تا کاری بیش از پردازش مراوده فردی را انجام دهد. اطلاعات غالباً تشکیل اعداد و ارقام، کلمات و گزاره ­های انباشته شده را به خود گرفته و معنایی را ارائه می­ کند که بزرگتر از آن چیزی است کـــه از داده ­های خام مکشوف می‌گردد. ولی نظریه­پردازان و دست اندرکاران دانش همگی بر این باورند که این اطلاعات است و نه دانش (جعفری مقدم، ۱۳۸۲). اگرچه خط و مرز بین دانش و اطلاعات روشن نیست، لیکن چند ویژگی وجود دارد که این دو را از هم جدا می‌کند.

 

  1. سطح ظرافت: اطلاعات غالباً به موقعیت‌ها، شرایط، فرآیندها و یا هدف‌های خاص اشاره دارد. در این صورت در برگیرنده­ سطحی از ظرافت و دقت است که آن را برای کار مورد نظر مناسب می‌کند. ورای موقعیت یا کار خاص،

اطلاعات تا زمانی که به دانش تبدیل نشود، کم­ارزش خواهد بود. برای مثال، اطلاعات در خصوص محصول الف چیزهای زیادی در خصوص محصول ب آشکار نمی­کند. ولی دانش، کاملاً انتزاعی است و به­ گونه ­ای طراحی شده که بتواند ظرافت خاص را از بین برده و کاربرد وسیع­تری داشته باشد.

 

    1. زمینه: اطلاعات معادل داده ­ها در متن[۷] است. زمینه ممکن است محصول مشتری یا فرایند کسب‌وکار باشد و شکل اولیه داده ­ها را تا سطح اطلاعات ارتقا دهد. زمینه­، اطلاعات را برای مدیریت جهت تصمیم ­گیری و برنامه­ ریزی مفید می­ کند. مدیر نتایج معناداری را در خصوص معاملات با بررسی و بازبینی داده ­ها استخراج می­ کند. برای اینکه داده مفید واقع شود، باید در درجه اول در زمینه قرار گیرد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...