ممکن است گفته شود که وقوع تهاتر قهری در این فرض مستلزم محرومیت مدیون از حقی است که قانون‌گذار در اختیار او قرار داده است زیرا مدیون دینی که مشمول مرور زمان شده است می‌تواند با طرح ایراد مرور زمان از مطالبه رهایی یابد و حال آنکه وقوع تهاتر قهری او را چنین حقی محروم می کند و این در صورتی است که تهاتر نمی تواند به ضرر یکی از طرفین واقع شود.

 

در پاسخ باید گفت، مطابق با مقررات مربوط به مرور زمان در حقوق ایران چنین حقی به نحو مطلق به مدیون واگذار نشده است بلکه این حق مقید به طرح دعوی در مراجع قضایی است به عبارت دیگر این طور نیست که دین مشمول مرور زمان دیگر لازم التأدیه و قابل مطالبه نباشد بلکه چنین دینی همچنان لازم التأدیه و قابل مطالبه است و به همین خاطر است که اگر مدیون در دادگاه ایراد مرور زمان نکند دادگاه مکلف به رسیدگی است.

 

حق مدیون مقید به زمانی است که طرف مقابل بخواهد دین را از طریق دادگاه مطالبه نماید و لذا طلبکار می‌تواند بدون مراجعه به دادگاه طلب مستند به سند لازم الاجرای خود را حتی پس از انقضای مهلت مرور زمان آن از طریق اجرای ثبت وصول نماید. پس در این صورت هم باید گفته که از حق خود محروم می ماند و چنین اقدامی نباید جایز باشد.

 

و حال آنکه چنین نیست حق مدیون به طرح ایراد و مرور زمان و رهائی از مطالبه یک حق استثنائی است و تنها در دادگاه قابل اعمال است و حال آنکه در فرض ما وقوع تهاتر بین دو دین دیگر موضوعی را برای اعمال این حق باقی نمی گذارد. ‌بنابرین‏ در حقوق ایران، از آنجا که در مقررات مربوطه قابل مطالبه بودن دو دین از حیث قضایی به عنوان یکی از شرایط تهاتر ذکر نشده است و از مقررات مربوط به مرور زمان نیز این امر که مرور زمان مانع از تهاتر بین دو دین است استنباط نمی گردد دلیل بر شرطیت وجود ندارد.

 

حداکثر چیزی که می توان گفت این است که دو دینی که یکی از آن مشمول مرور زمان شده است عرفاً فاقد مماثلتی می‌باشد که برای وقوع تهاتر لازم است و لذا تهاتر بین آن دو ممکن نیست.

 

اما هر گاه دو دین مشمول مرور زمان شده باشند دیگر چنین اختلافی مورد نیاز نیست و لذا دلیلی بر عدم تهاتر بین آن دو وجود ندارد منتهی حقوق دانان، که قابل مطالبه قضایی بودن دو دین را برای وقوع تهاتر شرط دانسته اند نظر به اختلاف دو دین از این حیث نداشته اند و لذا تهاتر بین دو دین طبیعی را نیز منتفی دانسته اند.

 

ایشان شرط مذبور را به عنوان یک شرط مجزا و مستقلی مطرح کرده‌اند و برای توجیه آن چنین تحلیل نموده اند که هر گاه یکی از دو دین مشمول مرور زمان شده باشد با ایراد و مرور زمان از سوی مدیون دین قابل مطالبه نخواهد بود و مدیون ملزم به تأدیه نمی شود و تهاتر نیز در حکم ایفای دین است لذا دینی که نتوان مدیون آن را ملزم به تأدیه آن نمود نمی توان از طریق تهاتر ساقط شود. [۸۹]

 

قضائی بودن دو دین از جمله شرایط تهاتر است و دین طبیعی ‌به این جهت که قابل مطالبه نیست و امکان الزام مدیون به تأدیه آن وجود ندارد غیر قابل تهاتر با دین مدنی و یا حتی دین طبیعی مشابه دانسته شده است و این امر با قواعد حقوقی مطابقت دارد زیرا اولاً مرور زمان در این سیستم حقوقی نه تنها دعوی را غیر قابل استماع می‌سازد بلکه حتی مسقط حق می‌باشد و با انقضا دین دیگر دین اساساً قابل مطالبه نیست و لازم التأدیه هم نمی باشد. [۹۰]

 

ثانیاًً در بسیاری از این کشورها نص خاصی در این مورد وجود ندارد که برای وقوع تهاتر قهری لازم است که هر دو دین قابل مطالبه باشند. [۹۱] همین طور دربرخی از این کشورها نص خاص در خصوص تهاتر در فرض مرور زمان وجود دارد. تهاتر در حکم ایفای دین است و همان‌ طور که نمی توان مدیون چنین دینی را ملزم به تادیه آن نمود الزام او به ایفای آن از طریق تهاتر نیز که به منزله ایفای اجباری دین است صحیح نمی باشد.

 

استدلال فوق گرچه قابل توجه است اما به جهاتی پذیرش آن مشکل به نظر می‌رسد. حکم به وقوع تهاتر قهری در این فرض مستلزم این است که مدیونی که دینش مشمول مرور زمان شده نتواند به ایراد مرور زمان استناد کند از مجموع مقرات مربوط به مرور زمان با توجه به فرض قانون‌گذار از وضع آن چنین به نظر می‌رسد که پس از انقضای مهلت مرور زمان الزام مدیون به تأدیه دین وجود ندارد و به عبارت دیگر چنین دینی با ایراد مرور زمان از سوی مدیون قابل مطالبه نیست.

 

‌بنابرین‏ مدیون با انقضای مرور زمان این حق را دارد که با استفاده به مرور زمان از مطالبه رهایی یابد و حال آنکه وقوع تهاتر در این فرض موجب سلب این امکان از مدیون می‌گردد و همان‌ طور که کرراً گفتیم تهاتر نمی تواند به ضرر یکی از طرفین واقع شود تهاتر جایگزین دو پرداخت است. ‌بنابرین‏ هر گاه الزام مدیون به پرداخت دین ممکن نباشد الزام او به پرداخت از طریق تهاتر که خود به منزله پرداخت اجباری است درست نمی باشد.

 

فرض قانون‌گذار در وضع مقررات مربوط به مرور زمان ثبات و اطمینان نسبت به مالکیت و هر نوع تسلط قانونی دیگر اشخاص بوده است.

 

اشخاص نباید نسبت به حقوقی که دارند برای همیشه در ابهام به سر برند. ‌بنابرین‏ این حق به مدیون داده شده است که با طرح ایراد مرور زمان در مقام دفاع در برابر مطالبه دین بر آید از خود می‌تواند از این حق صرف نظر کرده و دین را ‌به این ایفا نماید اما الزام او به تأدیه آن جایز نیست.

 

ممکن است گفته شود که فرض قانون‌گذار از وضع مقررات مربوط به مرور زمان ملاحظات قضائی بوده است ‌به این معنی که از تراکم بیش از حد دعاوی جلوگیری شود خصوصاًً اینکه پس از گذشتن چنین مدت زمانی معمولاً رسیدگی به واقعیتی که مربوط به سال های بسیار دور است مشکل می کند و لذا صرفاً استماع دعوی در مراجع قضائی منع شده است.

 

اما در پاسخ باید گفت درست است که ملاحظات فوق نیز مد نظر قانوگذار بوده است اما همان‌ طور که گفتیم فرض عمده قانون‌گذار تأمین ثبات و اطمینان نسبت به حقوق اشخاص بوده است اگر بنا بود که وضع این مقررات فقط به جهت جلوگیری از تراکم پرونده است باشد باید بدون آنکه نیازی به طرح ایراد مرور زمان از سوی مدیون باشد دادگاه راساً رد دعوی را صادر می نمود و حال آنکه دادگاه مکلف به رسیدگی است مگر آنکه خوانده ایراد مرور زمان کند.

 

دینی که مشمول مرور زمان شده باشد قابل تهاتر نیست و لو آنکه دین مقابل نیز مشمول مرور زمان شده باشد بعبارت دیگر بین دودین طبیعی و اخلاقی مشابه نیز تهاتر صورت نمی گیرد زیرا طبیعی بودن هر دو دین تغییری را در این وضعیت ایجاد نمی کند که در این دو دین امکان اجبار مدیون به ایفای آن وجود ندارد و تهاتر نیز به همین جهت است که ممنوع می‌باشد و نه به دلیل فقدان مماثل، اگر چه گاه تنها یکی از دو دین مشمول مرور زمان شده باشد از باب فقدان مماثل عرفی بین آن دو نیز می توان به عدم وقوع تهاتر بین آن دو استفاده کرد بدیهی است که در فرضی که هر دو دین مشول مرور زمان شده اند گرچه تهاتر بین آن ها دو ممکن نیست اما بهر حال با طرح ایراد مرور زمان هر دو دین غیر قابل مطالبه می‌شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...