" فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۱-۷-۳-۲ پایگاه اجتماعی-اقتصادی – 8 " |
“
پژوهشهای اجتماعی به صورت خرد و کلان در حوزه سلامت روانی و اجتماعی به صورت منطقهای، ملی و بینالمللی انجام یافته است، این امر اثبات میکند که تحت تأثیر دامنه بسیاری از عوامل جمعیت شناختی، اجتماعی، روانی و فرهنگی میتوان عوامل مؤثر بر سلامت اجتماعی را مورد تأمل و بررسی قرارداد و به نظر راسنفیلد[۵۸] یکسری از عوامل مؤثر بر سلامت اجتماعی و روانی شامل “پایگاه اجتماعی-اقتصادی (SES)، موقعیت تأهل، جنسیت، مهارتهای ارتباطی، مذهب، سرمایه اجتماعی و… میباشد” (راسنفیلد، ۱۹۹۷٫ به نقل از حاتمی، ۳۰:۱۳۸۹).
۱-۷-۳-۲ پایگاه اجتماعی-اقتصادی
این مؤلفه رابطه روشن و صریحی با سلامت از جمله سلامت اجتماعی دارد. در واقع هر چه فقر اقتصادی و شرایط نامناسب و وضعیتهای درآمدی نامناسب تر باشند، پایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد در نتیجه وخیم تر است، که این امر باعث میشود سبک زندگی افراد در تمام زمینهها از جمله سلامت اجتماعی آنان به خطر افتد. با توجه به این مسائل از دیدگاه گراهام[۵۹] “سلامتی فرد به عنوان یک موضوع مهم نتیجه شرایط اقتصادی-اجتماعی است. افرادی که از لحاظ اقتصادی-اجتماعی در شرایط بهتری قرار دارند، به دلیل توانایی و دسترسی بهتر در وضعیت مطلوبتری قرار میگیرند؛ و در مقابل افرادی که به طبقات پایین جامعه تعلق دارند از سلامتی نامطلوب رنج میبرند. به باور وی عواملی که باعث میشوند تغییرات در وضعیت اقتصادی-اجتماعی افراد بر سلامتی (جسمی، روانی، اجتماعی) تأثیر بگذارد. در سه مقوله مادی، رفتاری و روانی اجتماعی قرار میگیرند.”(گراهام، ۲۰۰۱: ۱۴ به نقل از هزارجریبی و همکار، ۳۰۹:۱۳۹۱).
۲-۷-۳-۲ وضعیت تأهل
متأهل بودن همواره امری مرتبط با سلامت و ارتقای سلامت بالأخص سلامت اجتماعی به ویژه برای مردان بوده است.
لیلارد و وایت[۶۰] دریافتند که ازدواج باعث کاهش رفتارهای پرخطر در مردان میشود. ازدواج همچنین مرتبط با افزایش سطح (البته نه به صورت مطلق) پایگاه اقتصادی-اجتماعی است که به ویژه بر سلامت تأثیر میگذارد (وایت، ۱۹۹۶).
متأهل بودن فواید زیادی برای سلامتی (بالأخص از نوع اجتماعی) دارد مثلاً فرد را همراه کسی میکند که همسر اوست و این عالمی است که برای سلامت اجتماعی مردان حائز اهمیت است. فایده دیگر ازدواج تأمین حمایت عاطفی و اخلاقی در لحظات اضطراب آفرین است. اما مجرد بودن هم فواید خاص خود را دارد. مارکس[۶۱] و لمبرت[۶۲] (۱۹۸۸) دریافتند که اگر چه ازدواج به طور کلی سلامت اجتماعی و روانی مردان و زنان را افزایش میدهد اما افراد مجرد برخی جنبههای ویژه از سلامت را تجربه میکنند که از همه مهم تر حس استقلال و رشد فردی بیشتر از افراد متأهل است.
۳-۷-۳-۲جنسیت
سلامت با توجه به جنسیت تفاوتهایی را پیدا میکند. مردان در مقایسه با زنان، بیشتر در معرض خطرات و ریسکهای سلامت قرار دارند، از آن رو که جنسیت میتواند تا حد زیادی تعیینکننده میزان کنترل منابع اجتماعی-اقتصادی و شیوه رفتار با افراد در محیط اجتماعیشان باشد. زنان دو برابر مردان افسردگی دو قطبی را تجربه میکنند و نیز از خشونتهای خانوادگی، اضطراب روانی، خشونت جنسی، فشارهای مربوط به سو گیریهای جنسیتی و اجبار در ایفای نقشهای چندگانه رنج میبرند. مردان متأسفانه عمدتاًً گرفتار اعتیاد به مواد مخدر، پرخاشگری و جامعه ستیزی میشوند و همچنین سه برابر احتمال دارد که شخصیت ضد جامعه در آنان شکل گیرد و این در حالی است که رایجترین اختلال در میان زنان، اختلالات ترس است. مردان در مقایسه با زنان رفتار آسیبزنندهتری دارند که سلامت آنان را به خطر میاندازد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۵).
۴-۷-۳-۲ عوامل روانی و اجتماعی
در حالی که تأثیر عوامل روانی-اجتماعی بر سلامت از دیرباز موضوع مناقشه بوده است، اما این بار، در سالهای اخیر اعتبار پیدا کردهاست. کاسیوپو[۶۳] خاطرنشان میسازد که بسیاری از مشکلات امروز در زمینه سلامت، مبناهایی متغیر از اضطراب، خشم و افسردگی گرفته تا احساس سرخوشی غیر واقعی ناشی از مصرف مواد مخدر است (کاسیوپو، ۱۰۵۰:۲۰۰۳).
سلامت روانی: سلامت روانی رسیدن فرد به این تصور است که زندگیاش منسجم و معنادار (ریف، ۱۹۸۹) است. مدل ریف برای سلامت ریف مدلی را برای سلامت روانی پیشنهاد میکند که از ۶ بعد پذیرش خود، تسلط بر محیط، هدفمند بودن زندگی، رشد فردی، استقلال و روابط مثبت با دیگران تشکیل میشود و نمایانگر چالشهایی است که فرد در تلاش برای رسیدن به خود شکوفایی با آن ها روبرو میشود (ریف و کییز، ۱۹۹۵).
ریف و کییز (۱۹۹۵) یک مفهومسازی نظریه محور از سلامت روانی ارائه میدهند که از کار نظریهپردازان اولیه الهام میگیرد. جنبههای سلامت روانی ریشه در مفهومی دارند که ارسطو ارائه میدهد مبنی بر اینکه سعادت نهایی در موجودیت بشر حاصل سعادتی است که محصول جانبی رسیدن به خود شکوفایی به شمار میرود. نظریه ریف و کییز همراستا با کار نظریهپردازانی همچون راجرز[۶۴](۱۹۶۷)، ماسلو[۶۵](۱۹۶۸) است که عناصر مختلف سلامت روانی را طرح و شرح دادند.
ربر[۶۶] معتقد است که واژه خود شکوفایی نخستین بار توسط گلداشتاین[۶۷] به عنوان یک نظریهپرداز ارگانیسمی، مطرح شد تا توصیفی برای انگیزه ذاتی انسانها برای رشد کامل توان بالقوهشان باشد. گلداشتاین معتقد بود که خود شکوفایی انگیزه اولیه انسان است و تمام انگیزه های دیگر زیرمجموعه آن قرار میگیرند. ریف اقدام به بررسی متون علمی کرد که کارکردهای روانی سطح بالاتری را مورد توجه قرار میدادند و ترکیب آن ها به اجزای پایهای اعتقادات رایج درباره رفاه روانی رسید. دیدگاههای نظری درباره کارکرد یک فرد بالغ که مورد توجه ریف قرار گرفتند عبارتاند از: خود شکوفایی که ماسلو (۱۹۶۸) مطرح میکند، مفهوم بلوغ که دیدگاه آلپورت[۶۸] است، دیدگاه فردیت که یونگ[۶۹] مطرح میکند و مفهوم کارکرد کامل فرد بزرگسال که راجرز نظراتی درباره آن دارد (ریف، ۱۹۸۹). ریف با کنار هم قرار دادن این رویکردها، به درونمایههای مشترکی میرسد که برای سلامت روانی مثبت نمونه هایی ذکر میکنند. این درون مایه ها شامل تحلیلهای مثبت از خود فرد و دیگران، عقیده به معنادار بودن زندگی، داشتن روابط سالم با دیگران، ظرفیت مدیریت زندگی شخصی، خودشناسی و آگاهی از رشد دامنهدار فردی میشوند. ریف در واقع یک مقیاس برای سلامت روانی تعیین کرد (مقیاس PWB) که همراه با ادغام الگوهای نظری چندگانه درباره کارکردهای مثبت روانی بود. مدل PWB چندبعدی به عنوان معرف ابعاد روانشناختی “شکوفایی چالشی” توصیف شده است (ریف، کییز و شموتکین، ۱۰۰۸:۲۰۰۱).
ریف و کییز هر یک از ابعاد مدل سلامت روانی خود را تعریف کردهاند: پذیرش خود: پذیرش خود عبارت از قابلیت شناسایی و پذیرش خصوصیات مثبت و منفی یک فرد است (ریف، ۱۹۸۹) و کسانی که پذیرش خود را به خوبی انجام دادهاند، نگرش و تصور مثبتی از خوددارند و هر دو جنبه شخصیت خود را میپذیرند و با گذشته خود مشکلی ندارند (ریف و کییز، ۱۹۹۵).
“
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-09-21] [ 02:07:00 ق.ظ ]
|