در اجتماعات پیشرفته سرمایه‌داری فقر معلول تن آسایشی خود فقیران محسوب می‌شد. لذا پژوهشگران اجتماعی پژوهش درباره فقر را دون شأن خود می‌دانستند. اساسا فرض بر این بود که در جوامع مزبور مساله فقر به کلی حل شده و آن عده معدودی که فقیرند خودشان تقصیر کارند چون که تن پرونده و بعلاوه و دولت و مؤسسات پژوهشی نیز روی خوشی به این قبیل موضوعات نمی‌دادند. اما اشاعه عقاید روشنفکرانه و تساوی طلب در دوره بعد از جنگ جهانی دوم بخصوص از دهه 1960 و نشر مقالات و کتابهایی درباره وضع فقیران و محلات فقیرنشین شهرهای بزرگ و ساکنان نواحی عقب افتاده ممالک مرفه، دولتهای غربی را ناگزیر کرد به وجود فقر اذعان کنند و برنامه‌هایی برای تخفیف دامنه فقر در کشور خود به مورد اجرا بگذارند. بر اثر تغییر در نحوه نگرش به مساله فقر، محققان نیز پژوهش علمی درباره فقر را وجهه همت خود قرار دادند. با این وصف مطالعه دوباره فقر کاری است که تازه شروع شده و لذا آثاری در این زمینه که جامعیت داشته باشند بندرت انتشار یافته است. در پی‌ریزی جامعه‌شناسی فقر می‌توان این نکته را در نظر آورد که پاره‌ای از مقالات آن توصیفی هستند. و حال‌آن که تعدادی دیگر تحلیلی و فنی هستند و فهم آنها محتاج دانستن مبادی علم اقتصاد و جمعیت‌شناسی است. در حال حاضر که دنیا دستخوش مشکلات عظیمی است و تعداد زیادی از کشورهای عقب مانده با دشواری سیر کردن شکم جمعیت روزافزون خود دست به گریبان هستند. مساله فقر بیش از هر موقع دیگری اهمیت پیدا کرده است.

(مارک هنری – پاوی / ترجمه مسعود محددی / 1379)

  • نکته اساسی که خود بر مدیران یعنی بر مسئولان اجرایی و محققان در حیطه‌های کاملا مرتبط علوم اجتماعی و علم اقتصاد تحلیل می‌کند، این است که به شکلی معماوار فقر اگرچه واپس می‌نشیند، ولی فرایند کاهش پیوسته سطح زندگی برخی دسته‌جات اجتماعی و برخی گروه های سنی شدید می‌شود. از نظر آماری اندازه‌گیری مسائل فقر از طریق تعریف خطی نمایانگر در آمد سرانه امکان‌پذیر است. براساس این تعریف فرد یا گروهی که در زیر این خط قرار داشته باشند، در ارضای نیازهای اساسی خود با تضیقات غیرقابل قبولی مواجه هستند. البته این خط براساس سطح عمومی توسعه تغییر می‌کند.

(مارک هنری – پاوی / 1379)

یافته‌های آماری نشان می‌دهد که 17 درصد از کل جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. جمیعت زیر خط فقر در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی 48 درصد بود. بدین ترتیب طی 22 سال گذشته بیش از 30 درصد جمعیت از زیر خط فقر خارج شده‌اند. شمار جمعیت روستایی زیر خط فقر که قبل از انقلاب بالغ بر 48 درصد جمعیت روستایی کشور بود. در سال 1380 به حدود 26 درصد رسیده است. همچنین جمعیت شهری زیر خطر فقر از 47 درصد کل جمعیت شهری در قبل از انقلاب به 2/12 درصد در حال کاهش است.

 

بیان مساله:

افسردگی یکی از حالات روانی بیمارگونه است که به نظر می‌رسد در تمام دورانها با جوامع بشری همراه بوده است. کما اینکه در آثاری که از چند هزار سال قبل بر جای مانده نشانه‌ای از وجود آن به چشم می‌خورد. به عنوان مثال حکمایی چون بقراط از افسردگی تحت عنوان ملانکولی یاد کرده‌اند و آن را به زیادی صفرای سیاه در بدن نسبت داده‌اند. در سبز فایل نیز افسردگی از آنچنان شیوعی برخوردار بوده است که آن را سرماخوردگی بیماریهای روانی دانسته‌اند.

در خصوص چگونگی پدیدآیی و ماهیت بیماری افسردگی تلاشهای پژوهشی که بویژه در قرن بیستم انجام شده است، نتایج خوبی به همراه داشته است. به یمن این پژوهشها امروزه اطلاعات زیادی در مورد افسردگی در دست است. دانش ما در مورد نشانه‌های افسردگی، انواع افسردگی، زمینه‌های ژنتیک، بیوشیمیایی و نوروترانسمیتری افسردگی، زمینه‌های شناختی از افسردگی و بالاخره انواع روش های درمانی افسردگی از آن جمله‌اند.

علیرغم اطلاعات زیادی که امروزه در خصوص افسردگی در دست است هنوز ابعاد وسیع این بیماری به خوبی شناخته نشده است و با توجه به حالات متنوعی که از این بیماری به چشم می‌خورد به نظر می‌رسد متغیرهای زیادی در این بیماری دخیل هستند. فقر به عنوان یکی از پدیده‌های اجتماعی که می‌تواند بعد اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی داشته باشد از این قبیل متغیرهای تاثیرگذار است. در خصوص تاثیر و نقش فقر در نابسامانی‌های جامعه نظیر بزهکاری، آدم‌کشی، اعتیاد، فحشاء، دزدی و مطالب زیادی نوشته شده و به نظر می‌رسد که نقش فقر در این نابسامانی‌ها حداقل به عنوان یک عامل مهم ثابت شده است.

اما تاثیر و رابطه فقر با بیماری‌های روانی موضوعی قابل بحث است. در حالی که در برخی از نوشته‌ها تاکید زیادی شده است که فقر در ایجاد بیماریهای روانی بسیار تعیین کننده است با این حال برخی از مؤلفین دیگر در نقش نسبی آن جانب احتیاط را رعایت کرده‌اند و تاثیر آن را منوط به بسیاری از عوامل اثرگذار دیگر دانسته‌اند. رابطه فقر با انواعی خاص از اختلالات روانی و اینکه آیا فقر در ایجاد برخی از بیماریها بیش از بیماریهای دیگر موثر است موضوعی باز هم قابل بحث و مبهم است.

با توجه به این ابهامات که در خصوص رابطه فقر و بیماریهای روانی و جدو دارد. موضوع پژوهش حاضر مطرح شده است. از این رو در این پژوهش درصدد هستیم که به این سؤال پاسخ دهیم که آیا بین افراد قشر فقیر جامعه و قشر غنی تفاوتی از نظر میزان افسردگی به چشم می‌خورد یا خیر؟

اهمیت و ضرورت مساله مورد بررسی:

این پژوهش که به منظور مقایسه افسردگی بین دو قشر غنی و فقیر صورت می‌گیرد از جانب مختلفی می‌تواند حائز اهمیت باشد.

اولین نکته در خصوص اهمیت این پژوهش توجه به موضوع فقر است. براساس بررسی‌های به عمل آمده و کارهایی که در دست است فقر پدیده نسبتا رایج در اغلب جوامع انسانی و بخصوص در جوامع جهان سوم است. به عنوان مثال گزارش شده است. در سال 1379 از جمعیت 5/40 میلیون نفری، شهرنشینان 6/14 درصد از جمعیت 2/23 میلیون نفری، روستانشینان کشور 8/16 درصد، که جمعا حدود 10 میلیون نفر از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، زیر خط فقر دارند. گروه زیر خط قرمز یعنی افرادی که از توان کافی جهت تامین حداقل نیازهای اساسی برای زندگی خود برخوردار نیستند. به زبان پولی و با در نظر گرفتن نرخ تورم، خانوارهای 8/4 نفره شهری که امسال ماهانه 71000 ریال و خانوارهای روستایی 6/5 نفره، که ماهانه 480000 ریال و کمتر درآمد دارند، زیر خط فقر قرار دارند. این جمعیت 10 میلیون نفری کشور اصطلاحا فقیر نامیده می‌شوند. پس کل جمعیت کشور در دهه اول درآمدی و حدود 50 درصد جمعیت کشور در دهه دوم درآمدی، که در شهرها و روستاها زندگی می‌کنند را افراد فقیر تشکیل می‌دهند. علاوه بر این جمعیت 10 میلیون نفری فقیر در 25 درصد دیگر از خانوارهای شهری و 28 درصد دیگر از خانوارهای روستانشین نیز، که جمعا شامل 5/16 میلیون نفری در تامین هزینه‌های اساسی زندگی خود با دشواریهای نسبی مواجه هستند، به لحاظ نبود مشاغل پایدار و درآمدهای قابل اتکاء و وجود تورم این گروه ممکن است به گروه فقرا بپیوندند. از طرف دیگر امروزه این امر مسلم شده است که بین فقر و نابسامانی‌های اجتماعی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. هر جا که صحبت از نابسامانی‌هایی چون اعتباد، فحشاء، بزهکاری و در بین است معمولا فقر به عنوان یک عامل اثر گذار یا به عنوان یک همبسته نیز مطرح است. بنابراین به نظر می‌رسد که فقر به عنوان یک پدیده اجتماعی نیاز به بررسی و مطالعه دارد و این پژوهش نیز به نحوی در این ارتباط صورت می‌گیرد. نکته دیگر در خصوص این پژوهش اشاره به رابطه بین فقر و یک بیماری روانی است. تا آنجا که در منابع روان‌پزشکی به چشم می‌خورد. مؤلفین زیادی اشکال مختلف فقر نظیر فقر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی را در ایجاد بیماریهای روانی موثر دانسته‌اند. در حالی که این موضوع، هنوز به خوبی نشناخته نشده است. و جا دارد که رابطه فقر هم به طور کلی با بیماریهای روانی و هم به طور اقتصادی با بیماری خاص مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا که این پژوهش در این راستا صورت می‌گیرد، به نوبه خود حائز اهمیت است.

از آن جا که پژوهش‌هایی نظیر این پژوهش می‌توانند نتایجی به همراه داشته باشند که مورد استفاده محققان مسائل روانی – اجتماعی و همچنین مدیران جامعه قرار گیرند و احتمالا به پیش‌گیری از مشکلات روانی – اجتماعی، کمک کنند موضوع مورد بررسی در این پژوهش می‌تواند دارای اهمیت باشد.

از آن جا که پژوهش‌هایی نظیر این پژوهش می‌توانند نتایجی به همراه داشته باشند که مورد استفاده محققان مسائل روانی – اجتماعی و همچنین مدیران جامعه قرار گیرند و احتمالا به پیشگیری از مشکلات روانی – اجتماعی، کمک کنند موضوع مورد بررسی در این پژوهش می‌تواند دارای اهمیت باشد.

 

اهداف پژوهش:

مهمترین هدف این پژوهش همان گونه که از موضوع آن استنباط می‌شود مقایسه میزان افسردگی در دو دسته از نوجوانان و جوانان است، نوجوانان جوانانی که در طبقه فقیر جامعه زندگی می‌کنند و نوجوانان و جوانانی که در طبقه فنی جامعه به سر می‌برند.

علاوه بر هدفی که به آن اشاره شد در این پژوهش برخی اهداف فرعی و جانبی دیگر نیز دنبال می‌شود. برخی از این اهداف به شرح زیر است. همان

مقالات و پایان نامه ارشد

 گونه که می‌دانیم فقر از نظر روان شناختی یکی از منابع مهم استرس، به شمار می‌رود. با فرض این موضوع یکی از اهدافی که این پژوهش دنبال می‌کند به طور صنفی و جانبی تاثیر استرس‌های

روانی – اجتماعی را بر روی افسردگی می‌سنجد.

یکی دیگر از اهداف این پژوهش این است که نتایج مطالعات و تجربیات گذشته را در بخشی از جامعه ما مورد ارزیابی قرار می‌دهد. همان گونه که می‌دانیم فقر به عنوان یکی از زمینه‌های روانی – اجتماعی که در بسیاری از بیماریهای روانی نقش دارد، مطرح شده است. در این پژوهش یکی از اهداف این است که سرنخهایی در خصوص صحت و سقم این مطلب بدست آورد.

اهداف کاربردی این پژوهش را نمی‌توان نادیده گرفت. مسلما در صورتی که بین فقر و میزان افسردگی در نوجوانان و جوانان رابطه معنادار وجود داشته باشد این نتیجه ناشی از واقعیت‌های زیادی است که ایجاب می‌کند. همه افرادی که با نوجوانان و جوانان سروکار دارند در مورد آنا تعمق کنند. از این رو نتیجه پژوهش می‌تواند برای بسیاری از افرادی که با نوجوانان و جوانان سروکار دارند نظیر مشاوران، معلمان، روان‌شناسان، روان‌پزشکان، مددکاران اجتماعی، اولیاء مدارس، والدین و حتی مسئولان کشوری و مقامات حائز اهمیت و مورد استفاده باشد.

 

فرضیه پژوهش:

همان گونه که قبلا اشاره شد این پژوهش تحت عنوان بررسی مقایسه میزان افسردگی بین نوجوانان و جوانان قشر غنی و فقیر صورت می‌گیرد با توجه به این موضوع فرضیه اساسی این پژوهش را این گونه مطرح می‌کنیم.

میزان افسردگی در نوجوانا و جوانان قشر فقیر بیش از نوجوانان و جوانان قشر غنی است. براساس این فرضیه چنانچه یک گروه از نوجوانان و جوانانی که در قشر فقیر قرار دارند با گروه دیگر که در قشر غنی به سر می‌برند از نظر میزان افسردگی مقایسه شوند، انتظار می‌رود که میزان افسردگی در نوجوانان و جوانان قشر فقیر بیش از نوجوانان و جوانان قشر غنی باشد.

 

تعریف پژوهش:

تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش:

این پژوهش تحت عنوان بررسی و مقایسه افسردگی در نوجوانان و جوانان قشر فقیر و غنی صورت می‌گیرد. از این رو متغیرهای عمده مورد بررسی عبارتند از افسردگی، قشر فقیر، قشر غنی، در این قسمت این متغیرها را تعریف خواهیم کرد.

1- افسردگی:

الف: تعریف نظری

واژه افسردگی به معنای ضعف، تا حدی دارای ابهام است و در رشته مختلف معاونی متفاوتی دارد. در روان پزشکی افسردگی بر حسب موارد خاص به یک علامت یا سندرم اطلاق می‌شود و برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگینی و گرفتگی و بی‌حوصلگی همراه می‌باشد.

بنابراین افلسردگی یک نوع بیماری است که خصوصیات عمده آن تغییر خلق شخص و احساس غم و اندوه است که ممکن است از یک نوع نومیدی خفیف تا احساس یاس شدید نوسان داشته باشد.

این تغییر خلق نسبتا ثابت است و گاهی روزها، هفته‌ها و ماه ها و حتی سالها دوام پیدا می‌کند. همراه این تغییرات خلق، تغییرات مشخص در رفتار و نگرش، تفکر، کارآیی و اعمال فیزیولوژیک بوجود می‌آید. به طور کلی شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم و درجه نفوذ آنها دارد. در خفیف ترین فرم، ممکن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد. مهمترین علامت افسردگی ناتوانی در کسب لذت از چیزهایی است که قبلا برای او لذت بخش بوده است.

افسردگی کم شدن تنوس روانی است که روی خلق و رفتار و احساس که شخص در وجود خودش دارد اثر می‌گذارد که این حالت ممکن است به صورت خستگی مختصر، اشتغال خاطر، بدبینی، ناامیدی و غمگینی تظاهر می‌کند یا بصورت کاهش فعالیت و اراده و حتی استعداد و بالاخره احساس عدم اعتماد به نفس و احساس تقصیر و گناه جلوه‌گر می‌شود.

خلق در بیماران افسرده با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بی‌اشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص هستند. سایر علائم بعبارتند از تغییر در سطح فعالیت، توانایی‌های شناختی تکلم و اعمال نباتی این اختلالات عملا همیشه منجر به اختلال در عملکرد و روابط اجتماعی و بین فردی می‌گردد.

علائم و نشانه‌ها و تابلوی بالینی: نشانه‌های معینی وجود دارند که در هر نوعی از افسردگی دیده می‌شوند این نشانه‌ها بر حسب نوع و شدت افسردگی متغیر هستند برخی از مهمترین این نشانه‌ عبارتند از:

بدخوابی[1]: ممکن است به صورت مشکل به خواب رفتن (بیخوابی اول شب) – مشکل در خواب ماندن (بیخوابی در فاصله خواب) یا بیدار شدن در صبح زود (بیخوابی سحری) تظاهر کند.

اختلال در اشتها: ممکن است به صورت کاهش اشتها و کاهش علاقه به غذا، فقدان اشتها، یا خودداری از غذا خوردن به دلایل هذیانی باشد.

علائم جسمانی: ممکن است به صورت واکنش‌های خفیف سیستم عصبی خودکار باشد که دستگاه های قلبی و عروقی، گوارش، تولیدمثل یا تنفس را عصب می‌دهد و یا به صورت اشتغال خاطر هیپوکندریاک یا علائم جسمانی معین، یا هزیانهای جسمی تظاهر کند. غالبا همین علائم جسمانی است که در ابتدا بیمار را نگران کرده و او را به معاینه طبی سوق می‌دهد.

علاوه بر این، شخص اغلب عصرها احساس می‌کند که حالش نسبت به صبح بهتر است و هیچ توضیح قانع‌کننده‌ای برای این موضوع وجود ندارد.

خصوصیات اصلی و مرکزی حالات افسردگی، کاهش میل به فعالیتهای لذت‌بخش روزمره مثل معاشرت، تفریح، ورزش ، غذا و روابط جنسی است . این ناتوانی برای کسب لذت، حالتی نافذ و پایا دارد. بطور کلی، شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم و درجه نفود آنها دارد . در خفیف‌ترین شکل ممکن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد. (پورافکاری – 1373)

مهمترین علامت افسردگی همین ناتوانی در کسب لذت است از چیزهایی که قبلا برای شخص لذت‌بخش بوده است. غمگینی یکی از خصوصیات افسردگی است. معهذا ممکن است به جای غمگینی از گیجی، اضطراب و عدم تمرکز فکری شکایت داشته باشد.

احساس درماندگی، میل به خود ملامتگری، کاهش اعتماد به نفس از شایعترین علائم افسردگی است. کندی روانی حرکتی یا برعکس آن تحریک و آشفتگی ممکن است.

بی‌اشتهایی و کاهش وزن نیز از علائم عمده افسردگی شمرده می‌شود. تغییرات شبانه‌روزی خلق به صورت شدت یافتن علائم بهنگام صبح بارز است. شکایتهای مبهم از سردرد، کم درد، یبوست، بدون علت آشکار گاهی با افسردگی رابطه دارد. وجود افکاری انتحاری تکرار شونده نیز در میان مهترین علائم افسردگی بوده و مستلزم توجه جدی.

انواع افسردگی: در DSMIII اختلالات خلقی به شرح زیر طبقه‌بندی شده‌اند:

  • اختلالات خلقی عمده Major affective disorol

در اینجا خصیصه اصلی، اختلالی است شامل یک دوره افسردگی و یا یک دوره‌مانی می‌باشد. اشخاصی که دارای دوره‌هایی مانی و یا هر دوره مانی و افسردگی باشند گفته می‌شود که دارای اختلالی به نام اختلال دو قطبی [2]هستند، و اشخاص که فقط دارای افسردگی باشند گفته می‌شود که دارای اختلال افسردگی عمده هستند.

 

2-1- اختلال خلقی خاصی:

این طبقه شامل اختلالات سیکلوتیمیک با تغییر خلق ادواری و اختلال دیستیمیک یا افسرده خوبی است.

 

3-1- اختلالات ناجور:

  • موارد اختلالات خلقی در حقیقت در طیف وسیعی می‌گنجد که در یک انتهای آن افسردگی یا خوشی خفیف و کوتاه مدت و تحت بالینی قرار دارد و افسردگیهای هذیانی شدید یا شیدایی سرسامی در انتهای دیگر است.
  • در DSMIII واژه‌های قبلی شمال بیماری مانیک دپرسیو، ملانکولی رجعتی یا قهقرائی.

و واکنش افسردگی سایکلوتیک و نوروز افسردگی حذف شده اند اکنون بیماری مانیاک دپرسیو به عنوان اختلال عاطفی دو قطبی و ملانکولی رجعتی و واکنش افسردگی مایکوتیک و بعضی از افسردگی‌ها نوروتیک به عنوان اختلال افسردگی عمده تلقی می‌شوند.

اختلال از نوع نوروتیک به طور آشکار زندگی افراد را آشفته می‌سازد ولی ارتباط با واقعیت دست نخورده باقی خواهد ماند. افراد نوروتیک از اطراف خود مطلع هستند و کارائی خود را تا حدودی حفظ می‌کنند و گفتگوهایشان پا به نسبه منطقی است و به درمانگر هم مراجعه می‌کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...